Monday, March 3, 2014

وحدت وجود - 8

 
 
«و انّی و ان لم اقدّم ما قدّموه من الصّالحات فقد قدّمت توحیدک و نفی الاضداد و الانداد و الاشباه عنک»(1)
«ومن گرچه اعمال صالح وشایسته ای را که آنان(=بندگان عابد خدا) پیشکش کرده اند پیشکش نکرده ام اما توحید تو و نفی ضدها و شریکان و شبیهان را از تو ، پیشکش کرده ام.»
در این فراز از دعا ، حضرت سجّاد(ع) دو دیدگاه دینی را در حوزه دین مطرح کرده اند:
1.دیدگاهی که بر توحید اجمالی که خدایکی است و دو تا نیست استوار است.در این دیدگاه ، راه نجات عبارت است از رعایت قواعد شرعی و انجام انبوه و به اصطلاح بسیار رسا ؛ کیلویی اعمال صالح مانندنمازهاو روزه های واجب ومستحبّی ، بسیار رفتن به حج های تمتّع و عمره و ....
2.دیدگاهی که توحید اجمالی را توحید عددی و نظری و عین شرک می داند.در این دیدگاه ، اصالت با انجام انبوه اعمال صالح نیست.اصالت با سلوک الی الله و درک مراتب و مقامات فناء فی الله ، و درک عملی و وجدانی و درونی و قلبی توحید است.اصالت با شهود توحید الهی در تمام اجزای عالم هستی است.
در متن بالا که فرازی از دعای امام سجّاد است ، حضرت(ع) با طرح اجمالی این دو دیدگاه ، حساب خود را از حساب گروه اول جدا می کند.می فرماید گروه اول اهل انجام انبوه اعمال عبادی هستند اما من جزء این گروه نیستم.من اهل توحید هستم و توحیدم را به درگاهت پیشکش آورده ام.با در نظر گرفتن اینکه گروه اول هم به اصطلاح رایج ، اهل توحید هستند و به طور اجمالی پذیرفته اند که خدا یکی است به این نتیجه منطقی می رسیم که توحیدی که امام(ع) مطرح می کنند چیزی جدای توحیدی است که در میان عموم متدیّنان مطرح است.این چه توحیدی است؟حضرت خودپاسخ روشنی به این پرسش داده اند:
«فقد قدّمت توحیدک و نفی الاضداد و الانداد و الاشباه عنک»
همانطورکه می بینیم توحیدحضرت(ع)توحیدعددی رایج نیست. توحیدی شهودی است که حضرت(ع) به مدد آن ضدّی و شریکی و شبیهی برای خدای تعالی در عالم نمی بیند.چرا بیان حضرت را به توحید شهودی تفسیر کردیم؟دلیلش روشن است. زیرا در مرحله نظر ، گروه اول نیز ساحت الهی را از وجود هر گونه ضدّی و شریکی و شبیهی منزّه می دانند.اما با این وجود باز حضرت(ع) حساب خود را در مسئله توحید از آنان جدا می داند و می فرماید توحید من توحید نفی اضداد و انداد و اشباه از ساحت قدسی حضرت ربّ العالمین است.اگر توحید مورد نظر حضرت(ع) هم مانند آنان توحید اجمالی و عددی بود و حضرت مانند آنان فقط در مرحله نظری به نفی اضداد و انداد و اشباه از ساحت قدسی خدای تعالی می پرداختند دیگر فرقی با آنان نداشتند که بتوانند حساب خود را از حساب آنان جدا کنند.پس توحید مورد نظر حضرت(ع) توحید شهودی است نه توحید نظری و عددی رایج.سالک مسالک این توحید با درک وجدانی مراتب «فناء فی الله» و با شهود نور الهی که در تمام عالم ساری و جاری است و با شهود اسماء الهیّه که ارکان موجودات و اشیا عوالم هستی قائم به آن ها هستند ، و با شهود وحدتی که در پس پرده کثرات در عالم هستی و وجود برقرار است و با شهود «وحدت در وجود» و شهود «وحدت وجود» موحّد است.سالک مسالک این توحید ، با درک «فناء ذاتی» و با از دست دادن هستی مجازی خود ، دیگر حتّا خود را هم نمی بیند چه رسد به موجودی دیگر در عرض وجود الهی.
عبارت: «نفی الاضداد و الانداد و الاشباه عنک» بر شهود «وحدت در وجود» و «وحدت وجود» دلالت دارد.یعنی حضرت(ع) با شهود «وحدت در وجود» و «وحدت وجود» دیگر موجودی را با صفت استقلال در وجود مشاهده نمی کرده اند تا ضدّی بر علیه شاه وجود و شریک و شبیهی برای او به حساب آید.
خداوند شهود این مراتب را روزی ما بگرداند انشاء الله تعالی.
یا علی!    
         -------------------------------------------
1.صحیفه سجّادیّه/امام سجّاد(ع)/دعای47 

وحدت وجود - 7

 
 
«الله ولیّ الّذین آمنوا یخرجهم من الظّلمات الی النّور و الّذین کفروا اولیآئهم الطّاغوت یخرجونهم من النّور الی الظّلمات»(1)
«خدا ولیّ مومنان است.آن ها را از ظلمات به نورعبور می دهد و کافران ، طاغوت اولیای آن ها است.آن ها را از نور به ظلمات عبور می دهد.»
همانطور که از متن آیه بر می آید دو وضعیّت برای آدمی در عالم هستی برقرار است که نسبت آدمی به ایمان و کفر بر اساس نسبت او با این دو وضعیّت روشن می شود :
1.قرار داشتن در ظلمات و اسیر بودن در بند حجاب های ظلمانی.
2.قرار داشتن در نور و رستن از قید ظلمات و بند حجاب های ظلمانی.
طبق بیان الهی در آیه شریفه ، اگر کسی در بند حجاب های ظلمانی اسیر باشد و حواس و مشاعر باطنی او بسته باشد کافر محسوب ، و اگر از این بند رسته باشد و وارد عالم نور شده باشد مومن محسوب می شود.آیات دیگر کتاب کریم در یک هماهنگی و هارمونی عجیبی با این آیه ، این واقعیّت را تایید می کنند.از جمله : «و ما یستوی الاعمی و البصیر.و لا الظّلمات و لا النّور.و لا الظّلّ و لا الحرور.و ما یستوی الاحیآء و لا الاموات.»(2) ، «کور و بینا یکسان نیستند.و نور و ظلمات هم همچنین.و سایه و گرما نیز.و زندگان و مردگان برابر نیستند.» ، در این آیات ، کور دلی ، و ظلمات که نماد حجاب های ظلمانی است ، و سایه که نماد وجود سرد و خاموش است ، و مردگان مترادف هم آمده اند.یعنی کسی که در بند حجاب های ظلمانی اسیر است ، چشم دلش کور و وجودش سرد و خاموش و به سان مردگان و در حقیقت ، خود مرده متحرّکی است.اما در برابر ، بینایی چشم دل و نور و حرارت و زندگان نیز مترادف هم آمده اند.یعنی کسی که با عبور از بند حجاب های ظلمانی وارد عالم نور شده است ، چشم دلش باز و وجودش گرم و با حرارت و به سان زندگان و در حقیقت ، خود زنده است.با جمع میان آیه ای که در صدر کلام آمد و این آیات شریفه این دو حالت برداشت می شود :
1.مومن کسی است که در تحت ولایت الهی - که این ولایت الهی به وسیله خلیفه و ولیّ وقت و به نمایندگی از جانب خداوند اعمال می شود - از ظلمات به نور عبور کرده و مشاعر باطنی او از جمله چشم دلش باز است و وجودش گرم و با حرارت و خود ، زنده حقیقی و جاودان است.
2.کافر کسی است که در ظلمات و حجاب های ظلمانی اسیر است و ناگزیر مشاعر باطنی از جمله چشم دلش کور و بسته است و وجودش سرد و خاموش و خود ، مرده حقیقی است گرچه به ظاهر زنده است و زندگی می کند.زیرا وی تحت ولایت طاغوت قرار دارد.
پس ملاک و میزان الهی برای آنکه هرکسی بتواند خود را محک بزند که تحت ولایت خدای تعالی قرار دارد یا تحت ولایت طاغوت این است که ببیند مشاعر باطنی اش باز است یا بسته؟اگر مشاعر باطنی اش بسته و چشم دلش کور است باید بداند تحت ولایت طاغوت قرار دارد حتّا اگر به تمام قوانین شرع مبین عمل کند.این ملاک و میزانی است که قرآن به دست ما می دهد.
از طرف دیگر ، همانطور که در مباحث پیشین گفتیم ، ظلمات جمع ظلمت است و در قرآن نماد توجه به کثرات و به جنبه وجه الخلقی اشیاء و موجودات عالم هستی است.اما نور که همیشه در قرآن به صورت یک واژه مفرد آمده است ، مفرد بودن آن نماد عالم وحدت وتوجّه به عالم وحدت است.بنابراین ، کافر کسی است که در بند حجاب های ظلمانی اسیر است.یعنی در جنبه وجه الخلقی اشیاء و موجودات عالم هستی گیر کرده است و چشم دلش باز نیست تا با عبور از ظاهر اشیاء و موجودات و عبور از جنبه وجه الخلقی ، وجود حقّانی آن ها یا همان جنبه وجه الحقّی آن ها یا به عبارت قرآنی ، نور خدا را در وجود آن ها ببیند.پس در جنبه خلقی اشیاء و موجودات اسیر می شود و ناگزیر برای آن ها ویژگی استقلال در وجود را تصوّر می کند.هر یک از این اشیاء و موجودات و این کثرات برای او به مثابه حجابی هستند که دید او را کور می کنند تا او نور الهی را در باطن آن شیء و آن موجود نبیند.پس هر یک از این اشیاء و موجودات ، در حقیقت ، ولیّ او محسوب می شود که او را از سوی جنبه نوری و حقّانی خود به سوی جنبه ظلمانی و خلقی خود حرکت می دهد.و چون در عالم کثرات ، اشیاء و موجودات بسیاری وجود دارد ، این ها در مجموع ، «اولیاء» او محسوب می شوند و چون حرکتشان از نور - که این نور ، همان خدا است(3) - به سوی ظلمت است طاغوت هستند.اما مومن کسی است که چون تحت ولایت الهی از حجاب های ظلمانی به عالم نور عبور کرده و حواس و مشاعر باطنی او از جمله چشم دلش باز است به مدد این چشم دل از جنبه ظلمانی یا همان جنبه وجه الخلقی اشیاء و موجودات عالم هستی عبور کرده و در آن سوی موجودات عالم ، جنبه نورانی یا همان جنبه وجه الحقّی آن ها  یا به عبارت دیگر ، نور خدا را مشاهده و شهود می کند.و چون نور حقیقتی واحد است پس او در پس پرده موجودات و در آن سوی وجود موجودات ، «وحدت در وجود»و«وحدت وجود»را مشاهده وشهودمی کند. بنابراین از دیدگاه قرآن ، شهود «وحدت دروجود» و «وحدت وجود» عنایتی است که شامل حال مومنان می شود و ویژگی خاص ایشان است.
پس قرآن یکبار دیگر و بدینسان که دیدیم بر نوری وشهودی بودن دین ، و بر «دین نوری و شهودی» تاکید می کند.    
       -----------------------------------------------
1.بقره/257
2.فاطر/19-22
3.نور/35 : «الله نور السّماوات و الارض»

وحدت وجود - 6


 

«الله نور السّماوات و الارض»(1)

«خدا نور آسمان ها و زمین است.»

 

 نور از جنس وجود و هستی و بلکه عبارت از خود وجود و هستی است.زیرا خداوند که اصل وجود وهستی است خود را نور خوانده است.پس نور ، خود وجود و هست است.اما بر خلاف آن ، ظلمت و تاریکی وجود و هستیی ندارد.به غیبت و نبود نور ، در اصطلاح ، ظلمت می گویند.                                                                    
اینک و در این آیه شریفه نور که نقل کردیم ، خداوند خود را نور آسمان ها و زمین خوانده است.نور مایه روشنایی و حیات ، و خود هستی و وجود است.وقتی که خداوند ، خود را نور آسمان ها و زمین می خواند یعنی می خواهد به ما بگوید که مانند نور ، حقیقتی ساری و جاری در وجود است.زیرا قید آسمان ها و زمین ، نماد وجود و هستی است.و چون نور در قرآن ، از جمله در این آیه شریفه به شکل مفرد به کار رفته است و نماد وحدت و توحید است پس در حقیقت ، این آیه شریفه می گوید یک وحدت و توحیدی که عبارت از وجود مقدّس حضرت حقّ تعالی باشد در عالم وجود برقرار است.قرآن نفرموده است : «الله منوّر السماوات و الارض» ، «خدا نور دهنده به آسمان ها و زمین است» که اگر اینگونه فرموده بود حقّ با مخالفان صوفیّه بود.زیرا در این صورت ، عبارت : «منوّر السّماوات و الارض» افاده معنای تکثّر و جدایی خداوند از موجودات را می کرد.قرآن فرموده است : «الله نور السّماوات و الارض» که این افاده معنای وحدت در وجود را می کند.یعنی در عالم وجود ، یک وجود موجود است و آن نور است ، وآن خدای تعالی است.صوفیّه صافی مشرب که از حواس و مشاعر باز باطنی برخوردار و بهره مند هستند با شهود این نور به وسیله چشم دل ، که همان شهود وجود واحد خدای تعالی در عالم وجود است از «توحید در وجود» و از «وحدت وجود» سخن رانده اند.                                                                               
مخالفان صوفیّه که با چشمان احول خود به عالم هستی نگاه می کنند ،خود آسمان ها و زمین را با تمام تکثّر وسیع در موجوداتش می بینند و طبعا زبان حال صوفیّه را که با چشم دل به باطن عالم وجود یعنی به نور نگاه می کنند و وحدت این نور را که وحدت وجود حضرت باری تعالی در دل تکثّر موجودات است شهود می کنند واز «وحدت در وجود» و «وحدت وجود» دم می زنند درک نمی کنند.                                          
                                        ---------------------------------------------------
1.نور/35

وحدت وجود - 5

 
 
«و اذ قال ابراهیم لابیه آزر اتتّخذ اصناما آلهة انّی اریک و قومک فی ضلال مبین.و کذلک نری ابراهیم ملکوت السماوات والارض و لیکون من الموقنین»(1)
«و هنگامی که ابراهیم به پدرش آزر گفت : آیا بت هایی را به خدایی گرفته ای؟من تو و قومت را در گمراهی آشکار می بینم.و اینچنین ملکوت آسمان ها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم تا از یقین کنندگان باشد.»
 همانطورکه می دانیم بت پرستان خود بت را نمی پرستیده اند. بلکه بت برای آنان نماد حقیقتی برتر بوده است که آن حقیقت برتر درزمینه ای که آنان آن بت را می پرستیده اند تدبیر کننده آن امر و آن زمینه بوده است.مثلا یک بت نماد حقیقتی بوده است که باد را به حرکت در می آورده و یک بت نماد حقیقتی بوده است که باران را نازل می کرده و یک بت نماد حقیقتی بوده است که خورشید را به گردش در می آورده و....
به عبارت دیگر ، اشکال دیدگاه دینی بت پرستان این بوده است که نگاهی استقلالی و کثرت گرا به اشیاء و موجودات عالم داشته اند.غافل از اینکه در پس این عالم کثرت و در آن طرف این کثرات ، عالم وحدت و خدای واحد قرار دارند.در این آیات شریفه ای که در بالا نقل شد ، آزر نماد این کثرت گرایانی است که دیدی استقلالی به موجودات عالم دارند.کسانی که معتقدند خداوند وجود دارد و تک تک اشیا و موجودات عالم هستی نیز وجود دارند.در مقابل او ابراهیم(ع) قرار دارد که نماد موحّدان تاریخ است.نماد کسانی که معتقدند وجود حقیقی تنها از آن خداوند است و دیگر موجودات ، سایه ای از وجود حقیقی هستند و استقلال در وجود ندارند.خداوند می گوید که ما ملکوت آسمان ها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم.ملکوت نماد عالم وحدت و توحید است.بنابراین ابراهیم(ع) کسی بوده است که بر خلاف پدرش آزر ، دیدی استقلالی به موجودات نداشته و در پس پرده تکثّری که موجودات از آن بهره مند هستند وحدت عالم وحدت و توحید را مشاهده و شهود می کرده و موجودات را عین ربط و نیاز به درگاه الهی می دیده است.به جهت همین شهود بوده است که از یقین کنندگان محسوب می شده است.
             ------------------------------------
1.انعام/74 - 75 

Sunday, March 2, 2014

وحدت وجود - 4

 
 
«و هو الّذی خلق السّماوات و الارض بالحقّ»(1)
«و او کسی است که آسمان ها و زمین را بر اساس حقّ آفرید.»
در این آیه شریفه ، خداوند بیان می فرماید که آسمان ها و زمین بر اساس حقّ ، خلق شده اند.بنابراین ، موجودات و مخلوقات از دو جنبه برخوردارند : جنبه وجه الخلقی و جنبه وجه اللّهی.یعنی یک روی موجودات به سوی عالم شهود است و یک روی آن ها به سوی عالم غیب.آن رویی که به سوی عالم شهود است نمایانگر جنبه خلقی آن ها است و ناگزیر از تکثّر شدید و وسیعی برخوردار است.اما آن رویی که به سوی عالم غیب است تجلّی دهنده جنبه حقی آن ها است و چون حقّ ، واحد است و تکثّری در ساحت قدسی و مقدّسش راه ندارد ناگزیر عالم غیب عالم وحدت است.به همین جهت است که «حقّ» همیشه به صورت مفرد - که این مفرد بودن ، نماد وحدت و توحید است - در قرآن به کار رفته است.
«حقّ» یکی از اسماء حسنای حضرت خداوندی است و چون همانطور که پیش از این گفتیم ترکیب در ذات الهی راه ندارد بنابراین اسماء او عین ذات او هستند.به همین جهت در ابتدای آیه با ضمیر شریف «هو» که نماد ذات الهی در قرآن است به خود اشاره فرمود.
حال اگر کسی مانند صوفیّه صافی مشرب از حواس و مشاعر باز باطنی بهره مند باشد و دیده اش بتواند از حجاب کثرات عبور کند ، با یک وحدت گسترده و فراگیری در تمام عوالم هستی روبرو می شود که از آن تعبیر به «وحدت در وجود» و «وحدت وجود» می شود.
اما اهل شریعت که حواس و مشاعر باطنی آنان بسته و چشم دلشان کور است تنها می توانند جنبه وجه الخلقی موجودات را رویت کنند و ناگزیر در حجاب کثرات اسیر می شوند و راهی به عالم «غیب» که عالم «حقّ» و عالم «وحدت و توحید» است نمی یابند. 
          ----------------------------------------
1.انعام/73

وحدت وجود - 3

 
 
«و باسمآئک الّتی ملأت ارکان کلّ شیء»(1)
«و(از تو می خواهم) به اسماء تو که ارکان هر چیزی را پر کرده است.»
علی(ع) در این فراز از دعا به این حقیقت اشاره می کند که در پس پرده کثرات ، که موجودات متنوع عالم وجود هستند اسماء الهیّه نشسته اند و این اسماء الهیّه هستند که حقیقت اشیاء و موجودات هستند.و همانطور که پیش از این بیان کردیم چون ترکیب در ذات الهی راه ندارد بنابراین اسماء الهیّه عین ذات الهی هستند و این ذات الهی است که حقیقت اشیاء و موجودات را می سازد و چون ذات ، بسیط و واحد است ناگزیر وحدتی فراگیر حقیقت و باطن اشیاء و موجودات را فرا گرفته است که چشمان کثرت سوراخ کن و وحدت بین صوفیّه با دیدن آن بر آن ، نام «وحدت در وجود» و «وحدت وجود» نهاده اند.پس علی(ع) که امام الصوفیّه است نیز این «وحدت در وجود» و این «وحدت وجود» را شهود می کرده است.
                 ---------------------------------
1.دعای کمیل/علی(ع)

وحدت وجود - 2

 
 
«هو الاوّل والآخر و الظّاهر و الباطن»(1)
«او اوّل و آخر و ظاهر و باطن است.»
نکته هایی در این آیه شریفه مطرح شده است که به برخی از آن ها اشاره می کنیم :
 
1.این چهار اسم ، چهار اسم از اسماء حسنای الهی هستند که با انتساب به ضمیر مفرد غایب : «هو» که نماد ذات الهی است به ذات الهی نسبت داده شده اند.
 
2.از این آیه شریفه بر می آید که تمام عوالم هستی در اقیانوس بیکران این چهار اسم غرق هستند.یعنی در حقیقت چیزی جز اسماء و صفات الهی وجود حقیقی ندارند و اشیا و موجودات فقط آینه هایی حقیقت نما هستند.
 
3.چون ترکیب و تکثّر در ذات الهی راهی ندارد پس اسماء و صفات الهی عین ذات الهی هستند.بنابراین چیزی جز ذات و وجود الهی در عوالم هستی وجود حقیقی ندارد.
 
4.چون خدا هم «ظاهر» است و هم «باطن» ، بنابراین هم می توان به چشم ظاهر که راهی جز توجه به متن کثرات و حقیقی دیدن آن ها ندارد وجود خدا را در متن خلقت آن ها دید.و هم می توان با اتّخاذ روش شهودی در حوزه دینداری و دین ورزی از حجاب کثرات عبور کرد و با نفوذ در باطن اشیاء و موجودات عوالم هستی ، حقیقت آن ها را که فانی در اسماء الهیّه از جمله اسم «الباطن» هستند مشاهده کرد که در این مرتبه ، چیزی جز وجود حقیقی که عبارت از همان اسماء الهیّه و در نهایت و در مراتب عالی تر آن ، ذات الهی است مشاهده نمی شود.استفاده از واژه «ظاهر» برای گزارش کردن از کثرات بسیار بسیار متنوع موجود در عالم وجود که واژه «ظواهر» بیانگر حال ظاهری آن ها است به زیبایی هر چه تمام تر بیانگر وجود وحدت در کثرت است.یعنی خداوند می فرماید در آیینه این کثرات متنوع که ظواهر هستند ، من «ظاهر» هستم.این معنای «وحدت وجود» یعنی وحدتی که صوفیّه آن را در عالم ، شهود می کنند است.
         -----------------------------------------
1.حدید/3